تخارستان       ویژهء اقتصاد، بانکداری و امور مالی           TAKHARISTAN
تخارستان       ویژهء اقتصاد، بانکداری و امور مالی           TAKHARISTAN

تخارستان ویژهء اقتصاد، بانکداری و امور مالی TAKHARISTAN

اقتصادی، بانکیداری وامور مالی

انباشت بدوی سرمایه

1-    رازانباشت بدوی :

 

مارکس می گوید:" تولید سرمایه داری مستلزم آنست که قبلاً مقادیربزرگی ازسرمایه ونیروی کاردردست تولیدکنندگان کالاآمده باشد.یعنی انباشتی که معلول شیوه تولید سرمایه داری نیست. پول وکالا نه ازابتدا سرمایه هستند ونه وسایل تولی ومعیشت. لذامی بایستی بصورت سرمایه درآیند. ولی خوداین تبدل فقط تحت شرایط معینی امکان پذیراست. آنشرایط بقرارزیرخلاصه شده است: دارندگان دونوع کالای بسیارمختلف می بایست درمقابل یکدیگرقرارداشته باشند وباهم تماس گیرند،یعنی ازیکسودارندگان پول ووسایل تولید ومعیشت، که به منظوربارورساختن مبلغ ارزش دارخود نیروی

کارمتعلق بغیرراخریداراند، و ازسوی دیگرکارگرانی آزاد که فروشندۀ نیروی کارخویش ولذا فروشنده ای کاراند. کارگران آزاد باین دومفهوم است که نه خودمانند بندگان وسرفها وغیره مستقیماً جزئی ازوسایل تولید باشند ونه آنکه مانند دهقانان مستقل وامثال آنان، وسایل تولیدی ازآن خودداشته باشند. بااین قطب بندی دربازارکالا شرایط اساسی تولید سرمایه داری وجودیافته است. مناسبات سرمایه داری مستلزم جدائی بین کارگران ومالکیت آن وسایلی است که موجب تحقق وانجام کارمی گردد. بمحض اینکه تولیدسرمایه داری برروی پای خود می ایستد نه تنها این جدائی راحفظ می کند بلکه آنرا بمقیاس  دایماً فزایندۀ تجدید می نماید. بنابرین روندی که موجب ایجادمناسبت سرمایه داری می شود، نمی تواند بغیرازروند جدائی کارگرازمالکیت وسایل کارش چیزدیگری باشد، یعنی پروسه ای که ازیک جهت وسایل اجتماعی معیشت وتولید را مبدل به سرمایه می کند وازسوی دیگرتولیدکنندگان مستقیم را بصورت کارگرمزدوردرمی آورد. پس آنچه انباشت  بدوی خوانده شده است بجزپروسه ای جدائی تولید کنندگان ووسایل تولید نمی تواندچیزدیگری باشد. این پروسه ازآن جهت مانند پروسه ای«بدوی» تجلی می کند که پیش تاریخ سرمایه وشیوه تولید متناسب باآنراتشکیل می دهد. بعبارتی انباشت اولیه پایه تاریخی شیوه تولید سرمایه داری راتشکیل میدهد، ونه نتیجه تاریخی آنرا.

شالودۀ  اقتصادی جامعه سرمایه داری ازساختمان اقتصاد جامعۀ فئودالی بیرون آمده است. انحلال این ساختمان عناصرآن شالوده راآزادساخت. تولید کنندۀ مستقیم، یعنی کارگر، تنها آنگاه میتوانست مختارنفس خودگردد که وابستگی اش بازمین پایان یافته باشد ورعیت وابسته یابیگارده شخص دیگری نباشد. ونیزوی برای اینکه فروشنده ای آزاد نیروی کارخویشتن باشد وکالای خودرا بهرجا که بازاری برای آن هست ببرد، میبایستی ازبند رقیت رسته ای،ا زقیدآئین های کارآموزی وهمقطاری آن وموانعی که مقررات کارحرفه ای بوجودآورده بود، رهائی می یافت. بدین سان آن حرکت تاریخی که تولید کنندگان رامبدل به کارگران مزدورمی کند، ازیکسومانند نجات آنان ازبند چاکری وفشاررسته ای(حرفه ای) جلوه می کند، وتنها جنبۀ نیست که مورد توجه تاریخ نویسان بورژوائی است؛ ولی ازسوی دیگرهمین نوزادگان، پس ازآنکه تمام وسایل تولید شان وهمه تضمیناتی که تأسیسات قدیم فئودالی برای زندگی آنان فراهم می ساخت ازکف شان ربوده شد، مجبورند که خویشتن را درمعرض فروش قراردهند. داستان این خلع یدراسالنامه های بشریت باحروفی ازخون وآتش ثبت نموده است.

سرمایه داران صنعتی، نه تنها می بایستی استاد پیشه وران رسته ای رابعقب میراندند بلکه لازم بود اربابان فئودال رانیزکه صاحب سرچشمه های ثروت بودند ازصحنه خارج سازند. ازاین نقطه نظراست که بعرصه رسیدن  آنان، بمثابه ثمره ای یک مبارزۀ پیروزمند علیه قدرت فئودال وامتیازات برانگیزندۀ آن وهمچنین علیه رسته ها وعوائقی تلقی میشود. مبدأ حرکت تحولی که هم کارگرمزدوروهم سرمایه داررا آفرید همانا رقیت کارگربود. نقطۀ عزیمت عبارت ازتغییرشکل این رقیت بود یعنی تبدیل بهره کشی فئودالی به استثمارسرمایه داری. برای درک سیراین تحول نیازی نیست که خیلی دوربعقب برگردیم. باینکه نخستین آغازتولید سرمایه داری دربرخی ازشهرهای مدیترانه ای حتی درصده های  14و15 میلادی جسته وگریخته مشاهده می شود، معذالک عصرسرمایه داری راباید ازقرن شانزدهم تاریخ گذاری نمود. هرجا که این شیوه تولید برقرارمی شود، سرواژازمدتهاپیش لغوشده وشهرهای خودمختاروآزاد که چشم وچراغ قرون وسطی است دیریست به خاموشی گرائیده است. درتاریخ انباشت بدوی همه آن دیگرگونیهای که بمثابه اهرم برای طبقۀ نوخاسته ای سرمایه داربکارمی روند ازلحاظ تاریخی دوران سازاند ولی پیش ازهمۀ آنها لحظاتی اهمیت دارند که توده های بزرگ انسانی ناگهان بزورازوسایل امرارمعاش خودکنده شده وهمچنین پرولتاریای مسلوب الحق بروی بازارفروریخته می شوند. خلع یدکنندگان روستائی یعنی دهقانان، ازملک وزمین خویش پایه ومبنای تمام پروسه راتشکیل می دهند. تاریخ این خلع ید درکشورهای مختلف برنگهای گوناگون آراسته است ومراحل دیگرگونه ایرا باترتیبات متفاوت دردورانهای تاریخی مختلف طی میکند.

 

خلع ید مردم روستاها ازملک وزمین:

 

 درسالهای آخرصدۀ چهاردهم، سرواژدرانگلستان عملاً ازبین رفته بود. درآن هنگام وپیشترازآن درقرن پانزدهم، اکثریت سکنه کشوررادهقانان آزاد ومستقل تشکیل میدادند، هرچند درفش برافراشته ای فئودالی مالکیت آنان را ازانظارپوشیده میداشت. دراملاک بزرگ اربابی، مباشرسابق را که خود نیزسرف بود، فارمداران آزاد کنارزده بودند. بخشی ازکارگران مزدورکشاورزی را دهقانانی تشکیل میدادند که وقت آزادخودرا باکاردرزمین ملاکان بزرگ مثمرمیساختند وبخش دیگرمرکب ازافراد طبقه ای مستقل کارگران مزدورواقعی بود که هم ازلحاظ نسبی وهم بطورمطلق کم عده بودند. این کارگران اخیرالذکرنیزدرعین حال عملاً دهقانان مستقلی بودند زیراعلاوه بردستمزد، زمینی به مساحت 4 اکریابیشتردرجنب کلبه ها دراختیارشان گذاشته می شد. بعلاوۀ اینان بادهقانان حقیقی اززمین های مشترک، برای چراندن دامهای خود وبدست آوردن وسایل سوخت مانند چوب، ذغال وغیره استفاده میکردند.

 درآن دوران درعموم کشورهای اروپا خصلت نمای تولید فئودالی عبارت بود ازتقسیم زمین ها میان عده ای هرقدرزیادتررعیت. قدرت فئودالی مانند قدرت هرسلطان مبتنی بربزرگی عوایدش نبود بلکه پایه ای این قدرت برتعداد تابعین وی قرارداشت وتعداد تابعین نیزوابسته به عده ای دهقانانی بود که خوداقتصاد مستقلی داشتند. به همین سبب بااینکه پس ازاستیلای نرماندها زمین های انگلستان به بارون نشین های عظیمی تقسیم شد، که یکی ازآنها به تنهائی قریب 900 لرد نشین قدیم انگلوساکسون رادربرمی گرفت، معذالک چنان اقتصاد خرده دهقانی درمیان آن پخش بود که فقط گاه بگاه بوسیله املاک اربابان بزرگ قطع می گردید. این شرایط توأم با شکوفندگی زندگی شهری، که صفت ممیزۀ صدۀ پانزدهم است، موجدهمان ثروت عمومی گردید. ولی این چنین شرایط نافی ثروت سرمایه داری است. پیش پردۀ آن دگرگونیها که پایه شیوه تولید سرمایه داری ایجاد نمود، درثلث آخر قرن پانزدهم ودردهه های اول قرن شانزدهم نمایش یافت. توده ای ازپرولتاریای بیخانمان وازهمه جا رانده، درنتیجۀ انحلال اسلوب خدم وحشم فئودالی که بنا به قول درست سرجیمس استوارت " همه جا خانه وسرارا بیهوده پرکرده بودند"، به بازارکارفروریخت. باوجوداین قدرت سلطنت، که خودنیزمحصول تکامل بورژوائی بود، درگرایش خویش بسوی سلطنت مطلقه انحلال  اسلوب خدم وحشم فئودالی راباقوه ای قهریه تسریع نمود، معذالک بهیچ وجه نمی توان آنرایگانه علت این پدیده دانست. بیشترازآن، اربابان بزرگ فئودال بودند که درمخالفت گستاخانه وپرغرورخودعلیه سلطنت وپارلمان بابیرون راندن توده های دهقانی ازملک وزمینی که آنان نیزبرهمان اصل فئودالی مترادف بودند، وهمچنین بوسیلۀ غصب زمین های مشترک آنان، پرولتاریای بمراتب بزرگتری بوجودآوردند. رونق مانوفکتورپشم بافی فلاندروترقی قیمت پشم که ازآن ناشی شد درانگلستان مشوق مستقیم این امرگردید. جنگهای بزرگ فئودالی، اشراف قدیم فئودال را ازبین برده بودواشراف جدید فرزندان زمانی بودند که قدرت پول را مافوق همۀ قدرت ها قرارمیداد. بنابرین شعارآنها تبدیل زمین های مزروعی به چراگاه گوسفندان گردید. هاریسون می گوید: خانه های موردسکنای دهقانان وکلبه های کارگران رابزورویران ساختند ویابه ویرانی رها نمودند. تعداد بیشماری خانه واقتصاد خرده دهقانی ناپدید شدند.

درنتیجه رفورماسیون(*) صدۀ شانزدهم وآثارمتعاقب آن، یعنی دزدی عظیم املاک کلیسائی، پروسه ای خلع ید قهرآمیزتودۀ مردم مشوق هولناک تازه ای یافت. کلیسای کاتولیک، بهنگام رفورماسیون، مالک فئودال قسمت بزرگی اززمین های انگلستان بود. حذف صومعه ها وغیره، ساکنین آن زمین هارابحالت پرولتاریا درآورد. قسمت اعظم املاک کلیسائی به سوگلی های حریص درباری واگذارگردید ویادربرابربهای ناچیزی به فارم داران سفته باز وبورژوازی شهری فروخته شد واینان ومنتفعین موروثی وقدیم زمین های مزبوررا دسته جمعی بیرون نمودند

{*- Reforme  بمعنای تجدید نظرواصلاح است؛ دراصطلاح تاریخی به جنبش مذهبی پروتستان اطلاق می شود که درآغازصدۀ شانزدهم سراسراروپارافراگرفت قسمت اعظم قاره اروپا را ازتابعیت کلیسای کاتولیک وپاپها بیرون آورد. تغییراتی که درمناسبات سیاسی واجتماعی بنفع بورژوازی وبزیان فئودالیسم بودجودآمده بود موجب بروزاین نهضت دینی گردید که محتوی واقعی آن عبارت ازتغییرشکل کلیسای مسیحی فئودال به کلیسای بورژوازی است.}

حق مالکیت روستائیان بی چیزبرقسمتی ازعشریه ای کلیسائی، که قانوناً تضمین شده بود، بی سروصدا ضبط گردید. ملکه الیزابت پس ازمسافرتی که درسراسرانگلستان نمود فریادبرداشت:" همه جا پرازمستمنداست". درچهل وسومین سال سلطنت وی بالآخره مجبورشدند باوضع عوارضی بنام عوارض فقرا، مستمند بودن(Pauperisme) رابطوررسمی بشناسند. به هنگام استقرارمجدد خاندان استوارت مالکین زمین بوسیلۀ قانون، عمل غاصبانۀ انجام دادند که درکشورهای دیگرقارۀ اروپا همه جا بدون قانون وقوع یافت. آنها اصول فئودالی زمین را لغونمودند باین معنا که تعهدات والزامات ناشی ازمالکیت فئودالی رابگردن دولت انداختند و« جبران خسارت» دولت را ازطریق وضع مالیات بردهقانان ودیگرتوده های مردم عملی ساختند ودرحالیکه برزمین ها فقط حق تیول داشتند دعوی ملک طلق بمعنای جدید مالکیت شخصی نمودند وسرانجام آن، همان آثاری رانسبت به کشاورزان انگلیسی باقی گذاشت که فرمان بوریس گودنف(*) تاتاردرمورد توده های دهقانی روس داشت.

{*-  تزارروسیه ازسال 1598 تاسال 1605 برای تمرکزقدرت دردست خودبااشراف بزرگ زمینداروکلیسا درافتاد، املا ک مخالفین را ضبط وقسمتی را باطرافیان درباری خود واگذارنمود. اقدامات اووفرمان های که درمورد دهقانان صادرنمود وابستگی آنهارا بزمین وسیستم سرواژ تشدید کرد.}

 «انقلاب پرافتخار» باسلطنت ویلیام سوم اورانژ( شهزاده ای اورانژازخاندان ناسو- پادشا انگلستان ازسال 1689 تاسال 1702 } مالکین وسرمایه داران سودجورا بقدرت رساند. اینان برای گشایش دوران جدید دزدی خالصجات دولتی را، که تااین تاریخ محقرانه انجام می دادند، بمقیاس وسیع  وکلانی رساندند. زمین های مزبوریا بصورت عطیه بتصرف درآمد، یا به قیمت بسیارناچیزی خریداری شد ویابوسیله غصب مستقیم، عدواناً به املاک خصوصی ملحق گردید. تمام این چیزها بدون مختصرملاحظه ای نسبت به تشریفات قانونی انجام پذیرفت. تصرف مزورانه املاک دولتی بانضمام غارت آن قسمتی ازاموال کلیسائی، که دردوران انقلاب جمهوریت دست نخورده باقی مانده بود، اساس مالکیت اربابی الیگاریشی کنونی انگلستان راتشکیل میدهد. سرمایه داران بورژوابانجام این امرمساعدت نمودند ازجمله برای آنکه زمین وملک را مبدل به یک قلم تجارتی خالص نمایند، میدان بهره برداری کشاورزی را وسعت بخشند، توشه گیری خودرا ازحیث تعدادپرولترهای آزاد روستا افزایش دهند وغیره. علاوه براین ارستوکراسی نوین زمین، متحد طبیعی بانکوکراسی جدید وسرمایه بزرگ مالی بود، که تازه سرازتخم بیرون می آورد، وهمچنین متحد طبیعی کارخانه داران بزرگی بشمارمی آمد که درآن زمان برتعرفه های گمرکی حمایت جویانه متکی بود. بورژوازی انگلیس برای حفظ منافع خود کاملاً همانند بورژوازی سوئدی عمل کرد، که بلعکس باتفاق حامیان اقتصادی خویش، یعنی دهقانان، شاهان رادربازستاندن قاهرانه ای املاک سلطنتی ازالیگاریشی( سویدنی) یاری نمودند( ازسال1604 وسپس درزمان سلطنت کارل دهم وکارل یازدهم).

 

3- قانون گذاری خونین علیه خلع یدشدگان ازپایان قرن پازدهم.

وضع قوانین بمنظورپائین کشاندن دستمزد.

 

 مارکس می گوید:" ممکن نبود این پرولتاریای آواره وبی برگ ونوارا، که دراثرانحلال خدم وحشم فئودالی ودرنتیجه خلع یدهای دشمنانه وستمگرانه مکررازلانه وکاشانه ای خودرانده شده بود، باهمان سرعتی که پیدا میشد درمانوفکتورهای جدید التأسیس جذب نمود. ازسوی دیگراینان که ناگهان ازمدارعادی زندگی خویش کنده شده بودند نمی توانستند باهمان ناگهانی تحت انضباط وضع نوین درآیند. بهمین جهت جماعت بسیاری ازآنان، برخی برحسب گرایش خود واکثراً تحت فشارشرایط، گدائی وراهزنی وولگردی پیش گرفتند. ازآنجاست که درپایان صده پانزدهم درسراسراروپای غربی قوانین خونین علیه ولگردی وضع گردید. لذاپدران طبقه کارگرکنونی بدواً برای اینکه آنهارا به ولگردومستمند مبدل ساخته بودند کیفرکشیدند. قانون گزارآنهارا بمثابه جانیانی« خودخواسته» تلقی می نمود وچنین می انگاشت که ادامۀ کاردرشرایط غیرموجودقدیم وابسته به اراده ومیل خودآنهاست. درانگلستان، این قانونگزاری درزمان سلطنت هانری هفتم آغازگردید. هانری هشتم درسال در1530 گفت : به گدایان سالخورده وناتوان پروانه ای گدائی داده می شود. بالعکس ولگردان سالم تازیانه می خورند وزندانی می شوند. اینان باید به پشت عرابۀ بسته شوند وآنقدرتازیانه بخورند تاخون ازپیکرشان روان گردد وسپس بایستی سوگند یادکنند که به زادگاه خود یابه محلی که طی سه سال اخیردرآن سکونت داشته اندبرگردند ودرآنجا« خویشتن رابکاری مشغول دارند». چه شوخی بیرحمانه ای!

 دربیست وهفتمین سال سلطنت هانری هشتم بازهمین مقررات تکرارمی شود ولی باملحقاتی تشدید میگردد. هرگاه کسی باردوم برای ولگردی گیرمی افتاد بایستی همان مجازات تازیانه اجراء وسپس نیمی ازگوش وی بریده می شد. ولی درسومین تکرارجرم مقصرمزبوربایستی بمثابه جانی ودشمن جامعه اعدام میگردید.

 ادوارد ششم : آئین نامه ای مربوط به نخستین سال سلطنت وی، سال 1547، مقررمیدارد که اگرکسی ازکارکردن سرباززند باید محکوم به بردگی شخصی گردد که اورالوداده است. خواجه باید بنده ای خودرانان وآب دهد ونیزهرنوشا به ای ضعیف  وآشغال گوشتی که خودصلاح بداند بوی روادارد. خواجه حق دارد بنده ای خودرا بهرگونه کاری،، هرقدرنفرت انگیزباشد، بزورتازیانه وزنجیروادارد. هرگاه بنده چهارده روزبگریزد به بردگی ابدی محکوم میگردد وبایستی پیشانی ویراباحرف(S) داغ نمود واگربارسوم گریخت مانندخاین دولت اعدام گردد.

 خواجه میتواند ویرابفروشد، هبه کند وبمثابه بنده وی را، عیناً مانندسایراموال منقول ودام ، باجاره دهد. ونیز چنانچه بندگان علیه خواجگان خود دست به توطئه ای زنند بایداعدام شوند. حکام صلح وظیفه دارند برحسب اطلاعی که دریافت می کنند به جستجوی بی سروپایان برآیند. درصورتیکه مسلم شد یک ولگرد سه روزپرسه زده( دریوزگی کرده) است بایدوی رابه زادگاهش ببرند وباآهن گداخته روی سینه اش داغی بعلامت(V) بزنند، اورازنجیرکرده درجاده ها یاخدمات دیگربکاروادارند. اگرولگرد بدروغ زادگاهی برای خودنشان دهد آنگاه باید بکیفراین گناه بطورابد بنده ای محل مزبور، مردم آن محل گردد ویا به بندگی رسته درآید وباعلامت(S) داغ شود. همه کس حق دارد اطفال ولگردرا ازوی بگیرد وپسران اوراتا 24 سالگی ودخترانش را تا 20 سالگی بعنوان کارآموزنگهدارد.  اگرآنها بگریزند بایدتارسیدن باین سنین به بندگی استاد درآیند. استادان میتوانند بدلخواه خود آنان رازبزنجیرکشند وتازیانه بزنند وغیره. هراستادی مجازاست حلقه آهنینی  بگردن، بازوویاپای بندگان خودنصب کند تاآنهارا بهتربشناسد واطمینان بیشتری داشته باشد. بخش اخیراین آئین نامه مقررمیدارد که برخی ازفقرا بایدبوسیله ای بخش یاافرادی بکارواداشته شوند که مایلند بآنان خوراک وآشامیدنی بدهند وبخواهند برای آنان کاری بیابند. این نوع بردگان بخش تا پاس پیشرفته ای ازقرن نوزدهم درانگلستان تحت نام roundsmen( گشت مردان) بجای مانده بود.

 الیزابت، درسال 1572: گدایان بی پروانه وبالاتراز14 سال درصورتیکه کسی نخواهدآنان را برای دوسال بخدمت بپذیرد، بایستی سخت تازیانه بخورند ولاله ای گوش چپ شان داغ شود، درصورت تکرار، اگرکسی نخواهد آنان را برای دوسال بخدمت بگیرد، وسن شان از18 سال بیشتراست، اعدام میگردند. ولی درسومین تکرارجرم بایستی بیرحمانه مانند خاینین دولت اعدام شوند.ازاین قبیل آئین نامه ها درهجدهمین سال سلطنت الیزابت صادرشده است ازجمله درفرمان 13 درسال 1597.

جک اول: هرکس پرسه زنی ودریوزگی پیشه کند بمثابه بیابان گرد وولگردتلقی می شود. قضاء صلح داد گاه های بخش مختاراند درمنظرعموم آنهارا تازیانه بزنند، درنخستین تکرارجرم شش ماه ودرمرحله ثانوی دوسال زندانی نمایند. طی دوران زندان بایدهرچندباروهرمقدارکه قاضی صلح مصلحت بداند آنانراشلاق زنند.... شانه چپ ولگردان راباید باعللامت(R) داغ نمود وبکاراجباری گماشت. هرگاه دوباره آنانرا به گدائی بگیرندباید بدون هیچگونه ترحمی بدارآویخت. مقرارات مذکورتااوایل قرن هجدهم قانوناً بقدرت خودباقی بود وفقط طبق فرمان دوازدهم دربیست وسومین سال سلطنت آن ملغا گردید.

درکشورفرانسه نیزکه دراواسط قرن هفدهم یک پادشاهی ولگردان درپاریس تاسیس شده بود، قوانینی ازهمین قبیل وضع گردید. هنوزدراوایل سلطنت لوئی شانزدهم( فرمان 13 جولای 1777 ) هرشخص تندرست 16 تا 20 ساله درصورتیکه فاقد وسایل زندگی باشد وبحرفه ای هم اشتغال  نورزد باید به پاروزنی اجباری درکشتیهای دولتی فرستاده شود. نظیرهمین مقرارات رادراکتوبر1535 کارل پنجم برای هالند وضع نموده است.وهمچنین است فرمان دولتها وشهرهای هالند مورخ 19 مارچ 1614 اعلامیه آستانهای متحد شده مورخ 25 جون 1649 وغیره.

 بدینسان توده ای روستائی که عرصه واعیانش بزورستانده وازخانه وزمینش رانده وبه ولگری اش کشانده بودند، بوسیله ای وضع قوانینی وحشت زاوناهنجاروبضرب تازیانه، داغ ودرفش( دروش) وشکنجه تحت انضباطی که برای سیستم مزدوری ضرورت داشت درآمد.

تنهاکافی نیست که دریک قطب، شرایط کاربمثابه سرمایه گردآید ودرقطب دیگرانسانهای قرارگیرند که چیزی جز فروش نیروی کارخویش نداشته باشند. ونیزوادارساختن آنان بفروش داوطلبانۀ نیروی کارشان کفایت نمی کند. درتکامل تولید سرمایه داری طبقه ای کارگررشد مییابد که ازحیث تربیت، سنت وعادت خواستها وتوقعات این شیوه ای تولید را مانند نوامیس طبیعی مسلم تلقی میکند. سازمان روندتولید سرمایه داری رشدیافته هرمقاومتی را درهم میشکند وایجاددایمی اضافه جمعیت نسبی ازقانون عرضه وتقاضا نگهداری میکند وبالنتیجه دستمزدرا درحدودی که به مقتضای احتایاجات ارزش افزائی سرمایه است نگاه میدارد وفشارگنگ ونهائی مناسبات اقتصادی، سیادت سرمایه داررابرکارگرمسجل میسازد. البته بازبطورفوق العاده ومستقیم نیزاعمال قهروفشارمی شود ولی این امرفقط جنبه استثنائی دارد. برای اینکه وضع جریان عادی خودرا طی کند میتوان کارگررا به «قوانین طبیعی تولید» واگذاشت یعنی به آنچه ازشرایط خود تولیدسرچشمه میگیرد ووابستگی بسرمایه ازطریق همان شرایط تضمین وجاوید میگردد. درآوان پیدایش تولید سرمایه داری وضع بنحودیگراست. بورژوازی نوخاسته بقدرت دولتی نیازمنداست وازآن بمنظور«تنظیم» دستمزداستفاده می کند، یعنی دستمزدرا درحدودی که بدرد افزونکاری میخورد میفشارد، تاروزانه ای کارا درازترکند وخودکارگررادردرجه ای عادی وابستگی نگهدارد. این خودیک مرحله اساسی درآن باصطلاح انباشت بدوی است.

 طبقه مزدورکه درنیمۀ آخرین قرن چهاردهم پدید شد، درآن هنگام وطی قرن بعد فقط جزء بسیارکوچکی ازتوده مردم راتشکیل می داد. توده های مردم درروستا ازراه دهقانی مستقل ودرشهربوسیله ای سازمان رسته ای وضع محفوظ ومحکمی داشتند درروستا وشهراستادکاروکارگرازلحاظ اجتماعی بهم نزدیک بودند. تابع بودن کاربه سرمایه هنوزجنبه صوری داشت یعنی شیوه تولید خود هنوزخصلت خاص سرمایه داری را دارانبود. رکن متغیرسرمایه بمقدارزیاد بررکن ثابت آن میچربید. نبابرین، نسبت بکارمزدورتقاضا باهرانباشت سرمایه سریعاً نمومیکرد درحالیکه عرضه ای کارمزدورآهسه بدنبال آن می رفت.درآنزمان هنوزبخش بزرگی ازمحصول ملی، که بعدها مبدل به انباشت مایه ای سرمایه گردید، وارد درذخیره ای مصرف کارگربود.

 وضع قوانین دربارۀ کارمزدور، قوانینی که ذاتاً مبتنی براستثمارکارگربوده وازآن پس نیزهمواره دشمنی خودرا نسبت به کارادامه داده است( آئین نامه کارگران) ادواردسوم درسال 1349 آغازمی گردد. درفرانسه درسال 1350 که بنام پادشاه ژان( منظورازژان دوم پادشاه فرانسه وجانشین فیلیپ ششم ازخاندان والوا است که از1350 تا1364 سلطنت کرده است. درزمان اسارت همین پادشاه درلندن حوادث انقلابی ضداشرافی پاریس تحت رهبری اتین مارسل وقیام های دهقانی معروف به "ژاکری" بوقوع پیوست) صادرشده قرینه ای آنست. درآنوقت قانون گزاری انگلیس وفرانسه بموازات یکدیگرحرکت می کنند وازحیث محتوی یکسان اند. آئین نامه کارگران بنابه شکایات مصرانه ای مجلس عوام توشیح گردید. یکی ازتوری ها ساده لوحانه میگوید:" درگذشته فقراچنان دستمزدزیادی مطالبه میکردند که صنعت وثروت را موردتهدید قرارمیدادند. اکنون دستمزدآنان چنان نازل است که بازهم تهدید دیگری را که محتملاً خطرناکترازگذشته است، برای صنعت پیش می آورد."

 

4- چگونگی پیدایش فارمداران سرمایه دار:

 

ملاحظه کردیم که چگونه پرولتاریای بی برگ ونوا باقهروغلبه بوجودآمد وبه چه کیفیت انضباط خونینی که ویرامبدل به مزدورنمود تحمل گردید واقدامات ننگین دستگاه علیه ای دولتی به چه نحو، بابالابردن درجه ای بهره کشی کار، انباشت سرمایه را بزورپلیس ترقی داد، این سوال مطرح میشود که سرمایه داران، خود نخست ازکجا پیداشده اند؟ زیراخلع یدمردم روستا بطورمستقیم فقط موجد زمین داران بزرگ است نه سرمایه دار. درموردپیدایش فارمداران باید گفت که آنرامیتوان باصطلاح بادست لمس کرد، زیراپیدایش مزبورچندین قرن  پروسه ای تحولی آهسته ای راپیموده است. مناسبات وعناوین مالکیت خودسرفها وهمچنین ازآن خرده مالکان آزاد بسیارمتفاوت بود ولذا رهائی آنان نیزدرشرایط اقتصادی بسیارمتفاوتی انجام یافت.

 مارکس میگوید:" درانگلستان نخستین  شکل فارمدار(مباشر) است.( مقام وی شبیه به مباشریا نا ظراملاک دررم باستان، که خودبنده یاآزادشده بود وسایرکارگران برده تحت نظارت وی قرارمیگرفتند) ، منتها با میدان عمل محدودتری است. درنیمه دوم قرن چهاردهم فارمداری جانشین وی میگردد که بذر، دام وادوات کشاورزی راازمالک زمین دریافت میکند. وضع وی بادهقانان فرق زیادی ندارد. فقط وی مزدوران بیشتری رامورد استثمارقرارمیدهد. بزودی مبدل به مزارعه کارمیگردد که نیمه فارمداراست. وی قسمتی ازسرمایه ای زراعتی رامیبرد وبخش دیگررابه مالک میگذارد. مجموع محصول راطرفین طبق نسبتی که بنا بقرارداد معین شده است تقسیم میکنند. درانگلستان این شکل با سرعت ازبین میرود تاجای رابه فارمداربمعنای واقعی واگذارد یعنی بکسی که سرمایه ای خاص خودرا بوسیله ای استفاده ازکارگران مزدوربارورمیکند وقسمتی ازاضافه محصول رابصورت نقد یاجنس بعنوان بهره ای زمین بمالک میپردازد.

 طی قرن پانزدهم، تاهنگامیکه دهقان مستقل وهمچنین کارگرکشاورز، که درجنب دستمزد خوددارای کشت وکارخاصی است، بمددکاروکوشش خویش دولتمند می شود، وضع فارمدارومیدان تولیدش محقرباقی میماند. انقلاب کشاورزی درثلث اخیرصده پانزدهم، که تقریباً طی تمام قرن شانزدهم ادامه یافت(باستثنای دهه های آخرآن)، بهمان سرعتی که فارمداران راغنی ساخت موجب فقرمردم روستا گردید. غصب چراگاه های مشترک وغیره به فارمداران امکان داد که تقریباً بی خرج برتعداد دام خود بیافزایند درحالیکه ازاینراه دامها وسایل کودریزی فراوانترزمین رادراختیاروی قرارمیدادند. درقرن شانزدهم لحظه ای مهم تعیین کننده ای دررسید. درآن هنگام مدت قرارداد اجارۀ فارمداران غالباً 99 ساله بود. سقوط پیوسته ای ارزش فلزبهاداروبالنتیجه تنزل ارزش پول، برای فارمداران میوه های زرین ببارآورد. صرف نظرازشرایط دیگری که درفوق ذکرشد، این امرموجب تنزل دستمزدگردید. قسمتی ازدستمزدها بدینسان بربهره ای فارمدارضمیمه شد. ترقی دایمی قیمت گندم، پشم، گوشت وخلاصه ترقی بهای محصولات کشاورزی سرمایه پولی فارمداررابی زحمت متورم ساخت درحالیکه آنچه وی بایستی تحت عنوان بهره ای زمین میپرداخت بنابه ارزش قدیمی پول مقررگردیده بود. بدیسان وی درعین حال هم بضررکارگران خود وهم بزیان مالک زمین متمول میشد. بنابرین شگفت آورنیست که اگردرپایان قرن شانزدهم درانگلستان طبقه ای از"فارمداران سرمایه دار" دیده میشد که نسبت به شرایط آنزمان ثروتمند بشمارمی آمدند.

 درفرانسه رژیسورکه مباشریاگردآورندۀ خراج اربابان فئودال دردوران اولیه قرون وسطی بوده است بزودی مبدل به کارگزاری میشود که درنتیجۀ کلاهبرداری ودزدی وغیره خودرابمقام سرمایه دارمیرساند. گاه این رژیسورها خوداربابان متعینی بودند. مثلاً درزمینه اقتصادی مصادرامورمالی، بورس بازان بازرگانان، خرده فروشان، سرشیرمعاملات رابسود خود برمیداشتند، درامورحقیقی، وکیل طرفین دعوی رامیچاپد، درسیاست، اهمیت نمایندۀ مجلس بیش ازانتخاب کننده وازآن وزیربیش ازرئیس کشوراست. درمذهب، خداوند بوسیلۀ«واسطه» بعقب رانده میشود واینان رانیزروحانیون پس میزنند وخودازنوبین شبان نیک وگوسفندانش همچنان واسطه های اجتناب ناپذیری قرارمیدهند.

 درفرانسه نیزمانندانگلستان اراضی فئودال به قطعات کوچک بیشماری تقسیم شده بود ولی ازلحاظ شرایط بمراتب نامساعدترازانگلستان بود. درجریان قرن چهاردهم فرمها(تسریه ها) بوجودآمدند. تعداد آنها پیوسته روبه افزایش بود وازصدهزارتجاوزنمود. این فرمها مال الاجاره های نقدی یاجنسی متفاوتی، ازیک پنجم گرفته تا یک دوازدهم، میپرداختند.

 

5- واکردانقلاب کشاورزی درصنعت

تشکیل بازارداخلی برای سرمایه صنعتی

 

 مارکس مینویسد: چنانکه دیدیم خلع ید واخراج مردم روستا که متناوباً انجام یافت ودایماً تکرارمی گریدید، پی درپی توده های انسانی تازه ای رابکلی غیرازپرولتاریای وابسته بمناسبات رسته ای، بصنعت شهری تحویل می دادوآنچنان اوضاع واحوال مساعدی برای آن بوجودآورده بود که آ.آندرسون کهنسال( که نبایدش باجمس اندرسون اشتباه نمود) درکتاب تاریخ بازرگانی خویش آنرا نتیجه ای مداخله ای مستقیم پروردگارانگاشت. لازم است که مابازلحظه ای دربارۀ این عامل انباشت بدوی درنگ کنیم. رابطه ای که بین کاهش روستائیان خودمختارومستقل الاقتصاد وانبوهی پرولتاریای صنعتی وجود دارد. باوجود کاهش تعداد کسانیکه بکاروکشت میپرداختند، زمین همچنان بقدرگذشته یابیشترازآن حاصل میداد، زیراانقلاب درشرایط مالکیت زمین باشیوه های بهترکشت وکار، باهمکاری بزرگتر، باتجمع وسایل تولید وغیره همراه بود وازسوی دیگرمزدوران کشاورزی نه تنها باشدت بیشتری کارمی کردند بلکه زمینی هم که برای خود میکاشتند وحاصل میگرفتند بیش ازپیش تنگترشده بود. بنابرین باآزاد ساختن بخشی ازمردم روستائی وسایل گذشته تغذیه ای آنها نیزآزاد گردید. دهقانی که بیرون رانده شده ناچاراست که ارزش وسایل مزبوررا بشکل دستمزد ازارباب جدیدخود یعنی سرمایه دارصنعتی بیرون کشد. موادخام صنعتی که ازمحصولات بومی کشاورزی بدست می آمد نیزبه سرنوشتی مشابه وسایل زندگی دچارشدند. اینها نیزبه رکنی ازسرمایه ای ثابت مبدل گردید ند.

درواقع همان حوادثی که دهقان کوچک رامبدل به کارگرمزدورمیکند ووسایل زندگی وکاراورا بصورت عوامل مادی سرمایه درمی آورد درعین حال بازارداخلی سرمایه رانیزایجاد می کند. سابقاً خانوادۀ دهقانی وسائل زندگی وموادخام را خود بوجودمی آورد وروی آن کارمیکرد وسپس قسمت اعظم آنرا خودبمصرف میرساند. این موادخام ووسایل زندگی اکنون دیگربصورت کالادرآمده اند. فارمداربزرگ این موادووسایل رامیفروشد وبازارخودرا درمانوفکتورها بدست می آورد. نخ وکرباس وپشمینه، اشیائی که مادۀ خام شان دردسترس هرخانواردهقانی بود وبارشتن وبافتن آن نیازمندیهای خودرارفع مینمود، اینک بصورت اقلام مانوفکتوری درآمده اند که همان بخشهای روستائی، بازارآنهاراتشکیل میدهند. مشتریان بیشماروپراکنده ای که تا این زمان به انبوهی ازتولید کنندگان مستقل وابسته بودند اکنون درحول بازاربزرگی که ازجانب سرمایه صنعتی تأمین می شود متمرکزگشته اند. بدین سان خلع یددهقانانی که سابقاً خودگردان بوده اند وجداساختن آنان ازوسایل تولید شان، بانهدام صنایع فرعی روستائی وپروسه ای جدائی مانوفکتورازکشاورزی همراه است. وتنها انهدام صنعت خانگی روستائی است که میتواند ببازارداخلی یک کشورآنچنان توسعه وقوامی بدهد که موردنیازشیوه ای تولید سرمایه داری است.

 یاوجوداین دوران خاص مانوفکتوری خود قادربیک تحول بنیادی نیست. بیادهست که مانوفکتورفقط بصورت بسیارجزئی برتولید ملی تسلط یافت وهمواره بطوراساسی برپیشه های شهری وصنایع فرعی خانوادگی وروستائی تکیه داشت. اگرمانوفکتوراین صنایع فرعی را بشکل معینی، دربرخی ازرشته های صنعت ودربعضی نقاط ازبین برد درعوض آنرا درجای دیگرازنوزنده کرد زیراتاحدود مشخصی برای آماده ساختن موادخام بوجودآن احتیاج داشت. لذاوی طبقه ای تازه ای ازخرده روستائیان بوجودمی آورد که کشت وکاربرای آنها جنبه ای فرعی پیدا میکند وکارصنعتی  بمنظورفروش محصول به مانوفکتور، خواه مستقیماً وخواه بوسیلۀ بازرگانان، حرفه ای اصلی آنان میگردد. این اگرعلت اصلی نباشد لااقل یکی ازعلل پدیده ایست که دربدوامرمحقق تاریخ انگلستان رابگمراهی می کشاند. ازآخرین ثلث قرن پانزدهم ببعد محقق مزبوردایماً باشکایاتی مواجه می شود که ازاستیلای اقتصاد سرمایه برروستا واضمحلال تدریجی روستائیان حکایت می کند وفقط درفواصل کوتاهی قطع می شود. ازسوی دیگرپیوسته همین مردم روستاراولوباتعداد کمترووضع بدتر، دربرابرخود می بیند. علت اصلی اینست: انگلستان بطورعمده کشوری تنها صنعت بزرگ است که بابکارانداختن ماشین آلات پایه ای ثابتی برای کشاورزی سرمایه داری بوجود میآورد، بطوربنیادی تعدادعظیم روستائیان راخلع یدمی کند وجدائی بین کشاورزی وصنعت خانوادگی روستائی را باریشه کن کردن بنیادآن یعنی ریسند گی وبافند گی بانجام میرساند. وبنابراین این همان صنعت بزرگ است که مجموع بازارداخلی را تحت استیلای سرمایۀ صنعتی درمی آورد.

 

6 -منشاء سرمایه دارصنعتی:

 

پیدایش سرمایه دارصنعتی باهمان ترتیب وتدریجی که موجب پیدایش فارمدارگردید، انجام نشد. بی شک برخی ازاستادان رسته وبیشترازآنها خرده پیشه وران مستقل ونیزکارگران مزدورمبدل به سرمایه داران کوچک گردیده اندوسپس ازراه استثماروسیعترکارمزدوروانباشتی که متناسب باآنست تدریجاً سرمایه دارتمام وکمال شده اند.... این واقعیت است که بسیاری ازصاحبان کارخانجات بزرگ وحتی کوچک دورانی ازکوچکترین خرده صنعتکاران بودند که ازتمام مراحل میانی" تولیدهمگانی" تا "سرمایه داری" عبورنمودند.ساواموروزف یک رعیت بود( که آزادی خودرا درسال 1820 خریداری کرد)، اودرعین حال یک گاوچران، یک عرابه ران، یک کارگربافنده، یک دستباف بود که عادت داشت بمنظورفروش اجناس خود به خریداران پیاده به مسکو سفرکند-  بعدها اوصاحب یک مئوسسه کوچک، یک دفترتوزیع کارویک کارخانه شد. وقتی که درسال 1862 درگذ شت، اووپسران متعددش صاحب دوکارخانه بزرگ بودند. درسال 1890  بازماندگان او39 هزارکارگرکه تولیدکننده اجناسی به ارزش 35 ملیون روبل بودند را دراستخدام داشتند.

دوران کودکی تولید سرمایه داری  ازبسیاری جهات شبیه بدوران کودکی نشئت شهرها درقرون وسطی است، که درآنجا مسئله ای تعیین استاد وخدمتگارونوکرازمیان سرفهای فراری، اغلب براساس زودترودیرتربودن تاریخ فرارحل وفصل میگردید. ولی حرکات حلزونی این اسلوب بهیچوجه پاسخگوی احتیاجات بازرگانی آن بازارجدید جهانی نبود، که کشفیات بزرگ آخرقرن پانزدهم بوجودآورده بود. ولی قرون وسطی دوشکل مختلف ازسرمایه بدست داده است، که درگوناگونترین ساخمانهای اقتصادی- اجتماعی نشونمایافته وپیش ازعصرشیوه تولید سرمایه داری بهرصورت جنبۀ سرمایه داشته است. دوشکل مزبورعبارت اند ازسرمایه ای ربائی وسرمایه ای تجاری. سرمایه تجاری  وربائی همیشه بطورتاریخی  مقدم برتشکیل سرمایه صنعتی بوده ومنطقاً پیش شرط لازم برای تشکیل آنست( "سرمایه" جلد سوم...) امابخودی خود نه سرمایه تجاری ونه سرمایه ربائی پیش شرط کافی برای ظهورسرمایه صنعتی( یعنی تولید سرمایه داری) نیستند. آنها همیشه شیوۀ تولید قدیم را متلاشی نساخته وشیوۀ تولید سرمایه داری را جانشین آن نمی کنند. تشکیل دومی{شیوه تولید سرمایه داری}" کاملاً وابسته به مرحله تکامل تاریخی وشرایط همراه باآن میباشد." ( رشدسرمایه داری درروسیه- لنین).                                 

مارکس مینویسد: درحال حاضرتمام ثروت جامعه بدواً ازدست سرمایه دارمی گذرد...  وی بهره ای مالکانه ای ارباب زمین داررا می دهد، بکارگرمزد میپردازد، به تحصیلدارمالیات وعشریه، آنچه بایسته ای اوست تحویل میدهند وقسمت بزرگ یادرواقع بزرگترین حصه ای محصول کاررا که روزبه روززیادترمی شود برای خود نگاه میدارد. اکنون میتوان سرمایه داررا صاحب دست اول کلیه ای ثروت اجتماعی تلقی نمود، بااینکه هیچ قانونی بوی چنین حقی درمورداین مالکیت تفویض نکرده است.... این تغییردرمالکیت ازراه ربح گیری عاید سرمایه شده است... شگفت آورآنکه درسرتاسراروپا قانون گذاران خواسته اند ازطریق قوانین ضد رباخواری ازاین پدیده جلوگیری نمایند.... استیلای سرمایه داربرتمام ثروت کشور، خود انقلاب کاملی درحق مالکیت است. ولی این تسلط بوسیلۀ کدام قانون یاسلسله ای ازقوانین انجام نیافته است". لازم بود نویسنده بخود میگفت که انقلا ب ها بوسیلۀ قوانین انجام نمی شوند. سازمان فئودالی درروستا وسازمان رسته ای( حرفه ای) درشهرها مانع ازآن بودند که سرمایه ای نقدی حاصل ازربا وتجارت مبدل به سرمایه ای صنعتی گردد. باالغاء خدم وحشم فئودالی، با خلع یدوتاحدودی درنتیجه ای بیرون راندن مردم روستائی این موانع برطرف شد. مانوفکتورجدید دربنادرصدوریادرنقاطی ازروستا، که خارج ازحیطه ای وارسی سازمان کهنه ای شهری وقواعد رسته ای آن بود، تأسیس گردید. ازآنجاست مبارزات بسیارجدیدی که درانگلستان علیه این نشاگا های صنعت جدید ازطرف شهرهای امتیازداردرگرفت.

 کشف منابع زرخیزونقره خیزامریکا، قلع وقمع، ببردگی درآوردن مردمان بومی ومدفون ساختن آنان درمعادن، آغازاستیلابرهند شرقی وغارت آن، تبدیل قارۀ افریقا به قرقگاه سوداگرانه برای شکارسیاه پوستان، همه اینها بشارت دهندۀ صبح دولت سرمایه داری هستند. این پروسه های تغزل آمیزمراحل اصلی انباشت بدوی سرمایه بشمارمی روند. بدنبال این جریان است که جنگ بازرگانی میان ملل اروپائی درمقیاس تمام کره زمین درمیگیرد. جنگ مذکورباعصیان هند علیه اسپانیا آغازشد، باجنگ ضد ژاکوپن انگلستان( جنگ علیه انقلاب فرانسه) دامنه ای بسیاربزرگی یافت ودرجنگهای تریاک علیه چین وغیره ادامه یافت.

مراحل مختلفه ای انباشت بدوی، بنحوی که ازلحاظ زمانی کم وبیش مرتب بود، بین اسپانیا، پرتگال،هالند،فرانسه وانگلستان تقسیم میگردند. درپایان سده هفدهم مراحل مزبورباسیستم استعمار، سیستم قرضه ای دولتی، سیستم جدیدمالیاتی وسیستم حمایه گمرکی، درانگلستان بصورت اسلوب بهم پیوسته ومنظمی درآمد. برخی ازاسالیب مزبوربرپایه ای خشونت آمیزترین اعمال فشارقرارداشت مانند سیستم استعماری. ولی همه ای آنها قدرت دولتی یعنی زورمتمرکزومنظم جامعه رامورد استفاده قرارمیدهند تاپروسه ای تبدل نظام فئودالی به شیوۀ تولیدسرمایه داری راشتابان تسریع کنند وگذارها راکوتاه سازند. زورمامای هرجامعه ای کهنی است که آبستن نواست. زورخودنیروی اقتصادی است. و. هاویت( نویسنده انگلیسی 1791- 1879 که ازجمله صاحبان تحقیق جالبی است درباره ساکنین بومی آسترالیا ) مردی که ازمسیحیت برای خودتخصصی ساخته است چنین میگوید:" بربریت وفجایع بیشرمانه ای که نژادهای باصطلاح مسیحی درهرنقطه ای جهان وعلیه مردم هرکشورمسخرمرتکب شده اند درهیچ عصری ازاعصارتاریخ جهان ونزدهیچ نژادی، هرقدروحشی وعقب افتاده، هراندازه بیرحم وبیشرم بوده است، نظیرندارد". تاریخ اقتصاد استعماری هالند- وهالندی  که ملت نمونه ای سرمایه داری درقرن هفدهم بشمارمی رفت- تبلورهای نادیده ای ازخیانت، فساد، آدمکشی وشناعت میگسترد". هیچ چیزی خصلت نماترازسیستم آدم دزدی آنها درشهروبندرCelebes( اندونیزی) بمنظورتهیه برده برای جاوه نیست. برای انجام این کارافرادی را مخصوصاً برای آدم دزدی تربیت میکردند.دزد، مترجم وفروشنده عاملین اصلی این تجارت بودند وامرای بومی سرفروشنده ها بشمارمیرفتند. نوجوانانی راکه دزدیده بودند آنقدردرزندان های مخفی شهر"سلب" نگاه میداشتند تابرای بارکردن به کشتی های بردگاه آماده شوند. یک گزارش رسمی تصریح کرده است که :" یکی ازاین جاها مثلاً شهرماساکارپراززندان های پنهانی است که هریک وحشتناکترازدیگری ومملوازتیره روزانی است که قربانی آزوستمگری سرمایه داران هالندی گردیده ، درزنجیرگرانند وازخانواده های خویش بعنف ربوده شده اند". هالندیها برای اینکه مالاکا رابتصرف درآورند حکمران پرتگالی آنجارا بپول فریفتند ووی درسال 1641 دروازه های شهررابروی آنها گشود. بلافاصله بمنزل حکمران تاختند ووی رابقتل رساندند تاازپرداخت رشوه مزکوربمبلغ 21875 لیره استرلینگ «معاف » گردند. اینان هرکجاپامی گذاشتند ویرانی ونابودی جماعات رابدنبال داشت. بان یووانگی ایالتی ازجاوه درسال 1750 دارای 80000 نفرسکنه بود ودرسال 1810 (8000 ) نفرجمعیت داشت. اینست آن تجارت شیرین.

مارکس میگوید: کمپنی انگلیسی هند شرقی علاوه برسیادت سیاسی برهند شرقی، انحصاراختصاصی تجارت چای وبطورکلی بازرگانی باچین وحمل ونقل کالابه اروپارا وبلعکس برای خود محفوظ داشت. ولی کشتی رانی درسواحل هندوستان ومابین جزایروهمچنین تجارت باداخل هندوستان درانحصارماموران عالی رتبه ای کمپنی بود. انحصارنمک، تریاک، فلفل وکالاهای دیگرمنابع بی پایان ثروت بودند. ماموران خودقیمت هاراتعیین میکردند وبدلخواه خود هندوهای بیچاره را میچاپیدند. حکمران کل نیزدراین بارزگانی خصوصی شرکت داشت. به مقربان وی، پیمانها باشرایطی واگذارمیشد که بوسیلۀ آن، بهترازکیمیاگران، ازهیچ طلا میساختند. تمولهای بزرگ یکروزه مانند قارچ می روئیدند وانباشت بدوی بدون صرف پشیزی بوقوع می پیوست. البته درکشت دارائیهای که فقط باصادرات سروکارداشتند، مانندهندغربی وسرزمین های پرثروت وپرجمعیتی مانند مکسیکو وهند شرقی که بقتل وغارت واگذارشده بودند، رفتاربابومیان بمراتب وحشتناکتربود. بااین وجودحتی درمستعمرات بمعنای خاص، خصلت مسیحی انباشت بدوی نفی نشد. این کارشناسان سختگیروترش روی پروتستانتسیم، این منزه طلبان انگلستان جدید،  درسال 1703 بنا به تصمیمی که درشورای خوداتخاذ نمودند، جائزه ای بمبلغ 40 لیره استرلینگ دربرابرپوست سرهربومی یابرای اسیرساختن هرسرخ پوست مقررداشتند ودرسال 1720 برای هرپوست سر جائزه ای100 لیره ای معین نمودند. درسال 1744، پس ازآنکه خلیج ماساچوست قبیله معینی رامتجاسرویاغی اعلام داشت، قیمت های زیرین تعیین گردید: برای پوست سرذکور 12 ساله وبالاتر100 لیره ای استرلینگ ، برای سرهرذکور105 لیره استرلینگ، برای زنان وکودکان اسیر50 لیره استرلینگ وبرای پوست سرزنان وکودکان 50 لیره استرلینگ! چنددهه بعد فجایع سیستم استعماری تلافی این جنایات رابسراخلاف آن پدران وزائران مئومن، که بنوبۀ خودطغیان کرده بودند، درآورد. باتحریک وپول انگلیسان اینان بضرب تبرزین های هندیان ساطوری شدند. پارلمان انگلستان سگهای درنده وپوست سرکن را«وسایلی که خداوندوطبیعت دردست اونهاده است» اعلام نمود.

 سیستم مستعراتی موجب پیشرفتهای عظیمی درامرتجارت ودریانوردی شد.«شرکتهای انحصاری» «مورد پیشگوئی لوتر) اهرمهای نیرومند تجمع سرمایه گردیدند.مانوفکتورهای که بسرعت می روئیدند دروجودمستعمرات بازارهای تأمین شدۀ یافتند وانحصاربازارموجب انباشت شتابان بود. ثروتهای که خارج ازاروپا مستقیماً بوسیله ای غارت، اسارت وآدمکشی تاراج شده بود بسوی متروپول روان میشد ودرآنجا مبدل بسرمایه میگردید. هالند که مقدم بردیگران سیستم مستعمراتی رابنحواکمل بسط داده بود، درسال 1848 باوج قدرت بازرگانی خودرسید. این کشور« تقریباً بطورانحصاری تجارت باهند شرقی ومعاملات بین جنوب غربی وشمال شرقی اروپارادردست خودداشت. صیدماهی ، ناوگان ومانوفکتورهایش سرآمد کشورهای دیگربود. سرمایه ای این جمهوری شاید مهترازمجموع سرمایه کشورهای دیگراروپابود». دراین موردمارکس خاطرنشان میکند که: گولیش فراموش کرده است نکته ذیل را باین مطلب اضافه کند: توده ای مردم هالند در1648 مشقت کشیده تروفقیرترازدیگرکشورهای اروپادرمجموع بود وخشونت آمیزترازآنها تحت ستم وفشارقرارداشت.درروزگارما برتری صنعتی برتری تجاری رابه همراه دارد.دردوران مانوفکتوری بمعنای اخص بعکس برتری بزرگانی است که موجب سیادت صنعتی میگردد. ازآنجاست که درآن هنگام سیستم مستعمراتی نقش درجۀ اولی ایفا میکند. سیستم اعتباراتی عمومی یعنی قرضه های دولتی، که سرمنشاء آنراطی قرون وسطی در"ژن ونیز" پیدامیکنیم، دردوران مانوفکتوری سرتاسراروپارافراگرفت. سیستم مستعمراتی باتجارت دریائی وجنگ های تجارتی خودبمنزله ای گرمخانه ای به توسعۀ آن کمک کرد. بدینسان سیستم مزبوربدواً درهالند استقراریافت. دیون دولتی، که بمعنای خودفروشی دولت اعم ازاستبدادی، مشروطه یا جمهوری است، مهرونشان خودرا برعصرسرمایه داری میکوبد. ازآنچه ثروت ملی خوانده می شود تنها سهمی که واقعاً دردارائی جمعی ملتهای جدیدواردمی شود عبارت از دیون دولتی آنهاست.

 دیون دولتی بصورت حساسترین اهرم انباشت بدوی درمی آید. مانندعصای مسحور، بیک ضرب پول عقیم را دارای قدرت زادوولد می کند وبدون آنکه آنرا درمعرض زحمات ومخاطراتی قراردهد، که ملازم کاراندازی پول درصنعت وحتی درریاست، پول را به سرمایه مبدل می کند. درحقیقت بستان کاران دولت چیزی نمی دهند زیرا مبلغ قرضه بصورت سفته های درمی آید که بآسانی قابل انتقال اند ودردست صاحبان آن کاملاً مانند پول نقد بوظیفه ای خویش ادامه می دهند. ولی صرف نظرازطبقه ربح خوارتن آسان که بدینسان بوجودآمده است وقطع نظرازثروت بادآوران واسطه های که بین دولت وملت نقش تنخواه گررابازی می کنند، ونیزصرف نظرازپیمانکاران مالیات، بازرگانان وکارخانه داران خصوصی که ازهرقرضه ای دولتی تکه ای چرب ونرم، چون سرمایه ای که ازآسمان نازل شده است، نصیب آنان میگردد، باید منتظراین نکته بود که قرضۀ دولتی مشوق بزرگی برای تأسیس شرکت های سهامی، برای معامله ای هرگونه اسهام قابل انتقال وسفته بازی گردید، به سخن کوتاه بورس بازی وسیستم جدید بانکی رابه پیش راند.

 بانکهای بزرگ، که باعنوان ملی نیزتعین یافته اند، که ازبدوتاسیس خودجزشرکت های ازسفته بازان نبودند که درجنب حکومت ها جای گزیده وبه برکت امتیازات بدست آورده امکان یافته بودند بآنهامساعدتهای نقدی بدهند. بهمین سبب بهترین اندازه گیرمیزان تراکم درمورددیون دولتی همانا ترقی متوالی سهام این بانکهاست که شکوفندگی کامل آنها ازتاریخ تأسیس بانک انگلستان درسال 1694  آغازمیشود. بانک انگلستان کارخودرا ازآنجا شروع کرد که پولش رابنرخ 8 درصد بدولت قرض داد. همزمان بااین قرضه پارلمان ویرامجازساخت که معادل همان سرمایه پول سکه زند وهمان پول را بکاردیگربشکل اسکناس بمردم قرض دهد. بانگ انگلستان مجازبود بااسکناسهای مذکوربه تنزیل سفته وبرات بپردازد، باعتبارکالاقرض دهد وفلزات گرانبها خریداری نماید. طول نکشید که باهمین پول اعتباری خودساخته، بانک انگلستان بخوددولت قرض میداد وبحساب دولت منافع دیون عمومی را میپرداخت. وی تنها بیش ازآنچه بایکدست پرداخته بود بادست دیگرپس میگرفت بلکه درعین پس گرفتن، بازتاآخرین شاهی پولی که داده بود بستانکارجاویدملت باقی میماند. تدریجاً بانک انگلستان مخزن گریزناپذیرگنجینه های فلزی کشورومرکزثقل تمام اعتبارات بازرگانی گردید. درهمان زمان که درانگلستان سوزاندن جادوگران قطع گردید آویختن جاعلین اسکناس آغازشد. نوشته های آن عصر، ازجمله نوشته های بولینگ بروکس{ 1678-1751 مرد سیاسی ونویسنده انگلیسی ازمنتسبین به حزب توری( محافظه کار)} نشان میدهد پیدایش ناگهانی این جماعت بانکوکرات، تنخواه گران، ربح خواران، دلالان، صرافان وگرگان بورس، تاچه درجه درمردم آنزمان تأثیرگذاشته است.

سیستمی ازاعتبارات بین المللی بادیون عمومی پدیدشد، که غالباً دراین کشوریاکشور دیگر نهانگریکی ازمنابع انباشت بدوی است. چنانکه اقدامات مبتذل سیستم غارتگرانۀ(ونیز) خودیکی ازپایه های پنهای ثروت سرمایه ای هالند راتشکیل میدهد، چه دولت "ونیز" درآوان انحطاط خود مبالغ گزافی پول نقد به هالند قرض داده بود. همچنین است مناسبات بین هالند وانگلستان.ازهمان آغازقرن هژدهم مانوفکتورهای هالند عقب افتادند ودیگرتفوق بازرگانی وصنعتی هالند ازبین رفته بود. لذا یکی ازمعاملات اساسی هالند، از1701 تا 1777 عبارت ازاین شد که سرمایه های عظیمی را، بویژه برقیب نیرومند خودانگلستان، قرض دهد. بقول مارکس نظیرهمین پدیده امروزمیان انگلستان وایالات متحده امریکا میگذرد. چه بسا که سرمایه امروزی که بدون شناسنامه وارد ایالات متحده میشود، دیروزباخون کودکان انگلیسی اندوخته شده است.

سیستم حمایتی( اسلوب ویاسیاست حمایتی به روشی اطلاق میشود که بوسیله ای اقدامات گوناگون ازقبیل محدود ساختن واردات بوسیله ای وضع حقوق گمرکی برکالاهای خارجی یا ازراه الزام بداشتن پروانه ای ورود، تشویق صادرات ازراه تفویض جوایزصادراتی یامعافیتهای گمرکی وغیره ، میکوشید تا محصولات ومصنوعات کشور راازرقابت کالاهای بیگانه درامان نگهدارد) وسیله ای بودمصنوعی برای آنکه کارخانه داربسازند، ازکارخودمختارسلب مالکیت کنند، تولیدملی ووسایل معیشت رابصورت سرمایه درآورند وگذارازشیوه ای تولید کهنه را بشیوه ای جدیدتولیدکوتاه نمایند. دولتهای اروپائی برسراینکه کاشف اسلوب حمایتی کیست باهم بمشاجره پرداختند وپس ازآنکه دولتها خود بخدمت افزونگران درآمدند دیگرتنها به باجگیری ازملتهای خویش، چه غیرمستقیم وازراه عوارض حمایت گمرکی وچه مستقیم ازطریق اعطا جوایزتشویق صادرات وغیره، اکتفانکردند. درسرزمین های وابسته عنفاً وکرهاً هرگونه صنعت را برانداختند، چنانکه مثلاً مانوفکتورپشم بافی ایرلند راانگلستان برانداخت. درقاره ای اروپا بنابه پیشینه ای که کولبرت( 1619-1683 مردسیاسی معروف فرانسه، وزیردارائی لوئی چهاردهم ویکی ازبرجسته ترین ومدبرترین رجال دولتی این کشوربود، وی پیگیرترین نماینده ای سیاست اقتصادی مرکانتیلیسم( سوداگری) بود. وی درزمان تصدی خود به تشکیل وتوسعه ای مانوفکتورهای دولتی همت گماشت وبرمبنای سیاست حمایتی شدید وتدابیرملی دیگربیان سرمایه داری صنعتی رادرفرانسه مستحکم نمود. مجموعه ای تدابیراقتصادی اوبعدها تحت عنوان کولبرتیسم شهرت یافت) بوجودآورده بود، این پروسه بازهم ساده ترشد. دراین بخش ازاروپا سرمایه ای بدوی صاحبان صنایع تاحدودی مستقیماً ازمنبع خزانۀ دولتی تأمین گردید. میرابوبانگ میزد" چراباید برای جستجوی علت درخشند گی صنایع ساکس(ایالت شرقی آلمان که سابقاً یکی ازمهمترین امیرنشینان مستقل آلمانی واکنون جزء جمهوری دموکراتیک آلمان است. شهرهای بزرگی مانند درسن، لایپزیگ وکارل مارکس شتات جزء این ایالت بشمارمی آیند) پیش ازجنگ این همه دوربرویم! مگرنه این است که قروض شاهان به یکصد وهشتاد ملیون بالغ میگردید!"

سیستم استعماری، دیون دولتی، مالیات های سنگین، جنگهای تجاری وغیره ، که زاده ای دوران مانوفکتوری بمعنای اخص هستند درآوان کودکی صنعت بزرگ بنحوغول آسا توسعه میابند. جشن ولادت صنعت بزرگ، هاروت وار( اشاره به پادشاه کشوریهوداست که ازسال 40 تا4 قبل ازمیلاد برای جلوگیری ازولادت عیسا مسیح دستورقتل عام همۀ نوزادان راصادرنمود) ، باکودک ربائی برپاگشته است. کارخانه ها نیزمانند ناوگان سلطنتی، افراد مورد نیازخودرا بوسیله ای مطبوعات فرامی خواندند. باینکه سرف. م. ایدن درباره شناخت خلع ید وعرصه واعیان مردم روستا، ازثلث آخرقرن پانزدهم تاعصرخودیعنی پایان قرن هژدهم، ابرازتنفروانزجارمیکند وبااینکه وی این پروسه رابمثابه«ضرورتی» برای استقرارکشاورزی سرمایه داری و«تناسب حقوق بین زمین های زیرکشت وچراگاها» خودپسندانه میستاید، معذالک وی بعکس، درمورد ضرورت کودک ربائی وبردگی کودکان به منظورتبدیل موسسات مانوفکتوری به مئوسسات کارخانه ای وبرقراری تناسب حقیقی میان سرمایه ونیروی کار، چنین شم اقتصادی ازخودنشان نمی دهد. وی میگوید:" شایدعطف توجه عامه باین مسئله سودمند باشد که آیامانوفکتوری که برای توفیق درکارخود مجبوراست کودکان راازکلبه های روستائی وکارستانها برباید وآنهارا گروه گروه تاپاس زیادی ازشب بکارهای دشوارواداردوآنان راازاستراحت محروم سازد، مانوفکتوری که علاوه براین توده های ازهردوجنس رابادرجات متفاوت سنی واخلاقی دریکجا جمع می کند، بدانسان که ناچاروبحکم سرایت رفتار، فساد وهرزگی ببارمی آورد، آیامیتواند برمیزان بهروزی ملی ونیکبختی فردی بافزاید؟".

 

7- گرایش تاریخی انباشت سرمایه:

 

پس انباشت بدوی سرمایه، یعنی پیدایش تاریخی آن، به چه می انجامد؟ تاآنجا که این انباشت ازتبدیل مستقیم بردگان وسرفهابه کارگران مزدورناشی نمی شود ولذا صرفا ًتغییرشکل نیست،انباشت بدوی سرمایه جزخلع یدتولیدکنندگان مستقیم، یعنی انحلال مالکیت خصوصی مبتنی برکارشخصی، معنای دیگری ندارد. مالکیت خصوصی، بمثابه نقطه ای مقابل مالکیت اجتماعی ومالکیت مشترک، فقط درجائی بوجود میآید که وسایل کاروشرایط خارجی آن متعلق به افرادباشد. ولی برحسب آنکه افراد مزبورخودکارگریاغیرکارگرباشند مالکیت خصوصی تفاوت پیدامیکند. سایه روشن های بیشماری که نخستین دید را بخودمتوجه میسازد، فقط برتابندۀ شرایط بینابینی است که میان این دوقطب قرارگرفته اند. مالکیت خصوصی کارگربروسایل تولید خویش پایه ای خرده پیشه وری است، وخرده پیشه نیزدردرون رژیم بردگی، سرواژوسایرمناسبات وابستگی نیزوجوددارد ولی شیوه مزبورفقط هنگامی شکوفان میشود، تمام نیروی خودراگسترش میدهد وبرشکل متناسب کلاسیک خویش مسلط میگردد، که کارگرآزادانه مالک خصوصی شرایط کارمورد استفاده ای خویش باشد، دهقان مالک زمینی که کشت میکند وپیشه ورمالک دست افزاری باشد که باآن هنرنمائی می کند.

این شیوۀ تولید متضمن تکه پاره شدن زمین ودیگروسایل تولیداست. شیوۀ تولید مذکورهمچنان نافی گردآئی وسایل تولیداست، همکاری، تقسیم کاردردرون همان پروسه ای تولید، تسلط اجتماعی برطبیعت ومنتظم نمودن آن، تکامل نیروهای اجتماعی تولیدرانفی میکند. این شیوه فقط دردرون مرزهای تنگ خود روئی ازتولید وجامعه می گنجد. شیوۀ مزبورهنگامیکه بدرجۀ معینی ازتکامل خود برسد وسایل مادی انهدام خویش رابوجودمی آورد. ازاین لحظه ببعد نیروها وهوسهای که خویشتن را درقید زنجیرآن شیوه می دیدند دردرون جامعه بحرکت درمیآیند. این شیوه بایدمنهدم گردد ومنهدم میشود. انهدام آن عبارت است ازتبدیل وسایل تولید متفرق فردی بوسایل تولید اجتماعاً گردآمده وبالنتیجه مبدل شدن مالکیت های خردجماعتی کثیربه مالکیت عظیم عدۀ قلیل ولذاسلب  مالکیت توده های عظیم مردم ازعرصه واعیان زمین، ازوسایل تولید، یعنی همان سلب مالکیت سودآورودشوارتودۀ  مردم که ماقبل تاریخ سرمایه راتشکیل میدهد. ماقبل تاریخ  مزبورمتضمن یک سلسله اسلوبهای ظالمانه است که ماازمیان آنها فقط آنچه را که ازلحاظ شیوه های انباشت بدوی سرمایه دورانسازبوده است ازمدنظرگذرانده ایم. سلب مالکیت تولید کنندگان مستقیم بابیرحامانه ترین واندالیسم( مربوط به واندال ها که قومی مخلوط ازژرمنها واسلاوهای ساکن بین رود خانه های ادروویستول بودند ودرقرن پنجم میلادی فرانسه واسپانیا وقسمتی ازافریقا رامتصرف شدند. چون کشورگشائی این قوم باسبعیت، خون ریزی وغارت وانهدام آثارتمدن همراه بود درزبانهای اروپائی واندالیسم به سفاکی وبربریت اطلاق میشود.) وتحت تأثیرننگین ترین، کثیف ترین ومسکین ترین شهوات نفرت بارانجام یافته است.

 مالکیت خصوصی مبتنی برکارشخصی، مالکیتی که میتوان گفت شخصیت زحمتکش مستقل را باشرایط کارش پیوندمیداد، بوسیلۀ مالکیت خصوصی سرمایه داری، که برپایه ای استثمارکارغیرظاهراً آزاد قرارگرفته است، بیرون رانده شد. هنگامیکه این روند تحولی بقدرکافی ژرفا ودرازای جامعه کهن رافراگرفت، هنگامیکه کارگران به پرولتاریا ووسایل کارشان به سرمایه مبدل گردید، هنگامیکه شیوه ای تولید سرمایه داری بروی پای خویش استوارشد، آنگاه اجتماعی شدن بازهم بیشترکارومبدل گشتن بازهم بیشترزمین ودیگروسایل تولید بصورت بهره برداری اجتماعی ولذابصورت وسایل تولید جمعی، وبنابرین خلع ید بعدی مالکین خصوصی، شکل جدیدی بخودمیگیرد. آنگاه دیگرکارگراقتصاد سرخودنیست که خلع یدمی شود بلکه ازسرمایه داری که هزاران کارگررا استثمارمی کند سلب مالکیت میگردد.

 این سلب مالکیت ازراه عملکرد خودقوانین ذاتی سرمایه، ازراه تمرکزسرمایه هاانجام پذیرمیشود. هرسرمایه دار، بسیاری سرمایه داردیگررا نابود میکند. همراه بااین تمرکزیابعبارت دیگرباسلب مالکیت بسیاری ازسرمایه داران بوسیله عده ای کمی ازآنها، شکل همکاری پروسه ای کارهمواره بمقیاس وسیعتری گسترش میابد واستفاده ای آگاهانه ازدانش درامورفنی، بهره برداری منظم زمین، تبدیل وسایل کاربوسایلی که  تنها بصورت جمعی بکارمی روند،صرفه جوئی درمورد کلیه وسایل تولید ازطریق استفاده ازآنها بمثابه وسایل کاربهم بسته ای اجتماعی، بهم پیوستگی همه ای ملتها درشبکه ای بازارجهانی ولذا خصلت بین المللی رژیم سرمایه داری، تکامل پیدامیکند.

باکاهش پیوسته ای تعداد سرمایه داران کلان، یعنی آنها که تمام فوایداین روند تحولی را غصب کرده، بانحصار خوددرمی آورند، حجم فقر،فشار، رقیت، فساد واستثمارافزایش میابد. ولی درعین حال عصیان طبقه کارگرپیوسته شدیدترمیگرددومیکانیزم پروسه تولید سرمایه داری خودآنهارابه متحدشدن وسازمان یافتن میکشاند. انحصارسرمایه داری برای شیوه ای تولیدی که خود باآن وتحت تدثیرآن شکوفندگی یافته است، بصورت مانعی درمی آید. تمرکزوسایل تولیدواجتماعی شدن کاربه نقطه های میرسد که دیگرباپوسته ای سرمایه داری خودسازگارنیست. این پوسته می ترکد. خلع یدکنندگان خلع یدمیشوند.

شیوه ای تملک سرمایه داری که ناشی ازشیوه ای تولید سرمایه داریست، یعنی مالکیت خصوصی سرمایه داری، نخستین نفی مالکیت خصوصی انفرادی است که برپایه ای کارشخصی قرارگرفته است. لیکن تولید سرمایه داری باضرورتی طبیعت آسا نافی خویش رابوجودمی آورد. این خودنفی نافی است. این نافی اخیرمالکیت خصوصی را ازنوبرقرارنمی سازد ولی مالکیت انفرادی را برپایه ای دست آوردهای عصرسرمایه داری، یعنی براساس همکاری ومالکیت جمعی زمین ووسایل تولید قرارمیدهد که خودزادۀ کاراند. البته پروسه تبدیل یافتن مالکیت خصوصی پراکنده ای، که مبتنی برکارانفرادی است، به مالکیت سرمایه داری، بمراتب طولانی تر، سخت ترودشوارترازتبدل مالکیت سرمایه داری بمالکیت اجتماعی است زیرا مالکیت سرمایه داری خودعملاً براساس کارتولیدی به شیوۀ اجتماعی قرارگرفته است. درمورداول سخن برسرسلب مالکیت تودۀ مردم بوسیلۀ معدودی غاصب بوده است، درصورتیکه درمورد دوم سخن برسرخلع یداقلیتی غاصب بوسیله ای توده های مردم است.

 ترقی صنایع که بورژوازی مجری بلااراده وبلامقاومت آنست، بجای پراکندگی کارگران، که ناشی ازرقابت آنهاست یگانگی آنهارا بایجادجمعیت های کارگری بوجودمی آورد. بنابرین بمرورصنعت بزرگ گسترش میابد خودآن پایه ای که بورژوازی برروی آن تولیدمیکند ومحصولات تولید را تصرف مینماید اززیرپای وی بدرمیرود. "بورژوازی مقدم برهرچیزگورکنان خویش را بوجودمی آورد. هم فنای بورژوازی وهم فنای پرولتاریا غیرقابل اجتناب است.... ازمیان کلیه طبقاتی که اکنون بورژوازی دربرابرخود می بیند پرولتاریا یگانه طبقه ای واقعاً انقلابی است. باصنعت بزرگ ، که پرولتاریا محصول خاص آنست، طبقات دیگرضعیف میشوند وازبین می روند. طبقات متوسط ، صنعت گران کوچک ، خرده بازرگانان، پیشه وران وکشاورزان همه علیه بورژوازی پیکارمیکنند تاازنابودی خویش بمثابه طبقه ای متوسط جلوگیری نمایند.... اینان ارتجاعی هستند زیرامیخواهند چرخ تاریخ را بعقب برگردانند.( کارل مارکس وفریدریش انگلس" مانیفست کمونیست".)

انباشت سرمایه داری انباشت ارزش اضافی است وتبدیل دوباره ارزش اضافی به سرمایه(ابزارتولید ونیروی کاربیشتر) برای اینکه ، توسط آن ارزش اضافه بیشتری تولید شود. سرمایه دارنه درجمع  آوری ارزش مصرف

 برای خویشتن تلاش دارد ونه اینکه فقط بدنبال احتکارپول است. بلکه تلاش دارد که این پروسه انباشت رابه مثابه هدفی درخود به پیش ببرد وادامه دهد. تولیدارزش اضافه به انتخاب یااراده اشخاص بستگی ندارد، بلکه یک ضرورت ذاتی( سرمایه) است. ازاین ضرورت است که گرایش سرمایه به کاستن مداوم زمان کارلازم برای تولید کالاها سرچشمه میگیرد. این گرایش عملکردی عینی دارد. تنهابراساس تولیدسرمایه داری است که کالاشکل عام فراورده های کاراجتماعی میشود. باظهورسرمایه داری تحولی مهم وتعیین کننده اتفاق می افتد: دراینجا اجزائی که واردپروسه تولیدمیشوند وکل پروسه تولید به پروسه گردش سرمایه بدل میگردد. مارکس این نکته را چنین توضیح میدهد:" مادیگرباکالای مجزا، محصول مجزا روبرونیستیم. محصول مجزا نه تنها بصورت یک محصول واقعی بلکه همچنین بعنوان یک کالا، بعنوان بخشی واقعی ومعنوی ازکل تولید ظاهرمیشود. هرکالای مجزا نماینده مقدار معینی ازسرمایه وارزش اضافه خلق شده توسط آن میباشد."

برای تولیدهرکالا فقط به مقدارزمان معینی ازکار(زمان کاراجتماعاً لازم) نیازاست وتولید کنندگان مختلف بااجبارهای معینی روربرویند. ابتدا آنها مجبوراند کل محصولات شانرابمثابه کالا بفروش برسانند. علاوه براین اگربخواهند آنچه را که صرف خرید ابزارتولید ونیروی کارنموده اند، دوباره بدست آورند وکاراضافه انجام شده توسط کارگران دسمزدی راتحقق بخشند، یعنی اگربخواهند کالاهای شانرا به پول( پولی مضاف برآنچه درابتدا باآن شروع نمودند) تبدیل نمایند، مجبورند که برطبق معیارهای مشخصی تولیدکنند. این معیارهارا عمل متقابل سرمایه های رقیب تعیین کرده وضرورت سرمایه درجستجوی بالاترین نرخ بازگشت، آنهاراتحمیل میکند.

 زمانیکه همه(یاعملاًهمه) عناصرپروسه تولید، کالاباشند یابعبارت دیگرزمانیکه یک بازارکارویک بازار ایزارتولید بوجودآیند، تولیدکنندگان کالا درون یک پروسه واحدادغام می شوند، پروسه ای که درآن شرایط واقعاً اجتماعی تولید به ظهورمیرسد. این پدیده ها به تجمع تاریخی عناصرمنفرد وپراکنده ساختارتولیدی واجتماعی وتغییرکیفی این عناصربه بازارهای ملی وفرماسیونهای اجتماعی، کاملاً متصل اند. ظهورسرمایه داری ازنظرتاریخی به ظهوریک ملت مدرن ودولت ملی هم بود. حال مسئله فوق رابا تولیدکالائی تحت فئودالیزم مقایسه میکنیم. درآن دوران، نسبت به ضروریات مصرف تولید کنندگا مستقیم مازادی تولیدمیشد. آنچه مازادبرمصرف اربابان بود به مبادله کالائی وارد می گردید. اما، تولیدکنندگان کالا دردوران ماقبل سرمایه داری مجبوربه تولید وعرضه این محصول مازاد درسطح بازدهی دایماً متغییر( وگسترش یابنده) نبودند، بلکه بعلت ایزوله بودن نسبی تولید کنندگان فئودال،آنها مانند سرمایه داردرمعرض خطرنابودی بواسطه رقیب قرارنداشتند.

دردوران ماقبل سرمایه داری تولیدکنندگان بسیارمنفردازیکدیگربوده وعلاوتاً شرایط مادی تولید بطورکلی باقوانین تولید کالائی انطباق نداشت. بخش اعظمی ازمبادله فئودالی دربرگیرنده تجملات بود. شکل گردش کالاها که درآنزمان انجام میشد یعنی- ( ک- پ- ک)، فروش کالائی برای خرید کالائی دیگر.بعبارت دیگرتبدیل کالا به پول وتغییردوباره پول به کالا بود- حال آنکه درنظام سرمایه داری، سرمایه دارباید مقدارمعتنابهی ازابزارتولید را خریداری کند( وی نمیتواند همه مواداولیه، موادسوختی،وسایل حمل ونقل،ابزاراضافی وماشین آلات مورداحتیاج خودرا شخصاً تأمین نماید) واین سرمایه گذاری های کلان درکارخانه ها ابزار، وغیره را خودبکاربرد. البته تولیدکنندگان کالادردوران ماقبل سرمایه داری هم ضرورت های راپیش روداشتند. مثلاً این امکان وجوداشت که که دراثرحوادث، تاراج، وقوع شورشهای دهقانی یافشارسیاسی نجبا(فشارشیوه تولیدپیشرفته تریعنی سرمایه داری بکنار) نابودشوند وبرای اینکه بکارادامه بدهند درهرسطحی نیزنمی توانستند تولیدکنند- وواضح است که نمی توانستند تولیدهم نکنند. لیکن مسئله ایجاست که فشارمنتج ازرقابت اقتصادی بردوش آنها سنگینی نمی کرد، اگرچه اشکالی ازرقابت، بادیگرتولیدکنندگان کالاموجودبود وعلیرغم اینکه درعرصه مبادله، قانون ارزش نفوذزیادی رااعمال می کرد ولی فقط هنگامیکه خودنیروی کاربه کالاتبدیل شد این قانون به تنظیم کننده تخصیص کاراجتماعی تبدیل شد.

تفاوتی کیفی مابین وابستگی متقابل تولیدکنندگان درعصرسرمایه داری وتولیدکنندگان دردورانهای  پیشین که باهدف مبادله دست به تولید میزدند، موجوداست. اولاً تولیدکنندگان سرمایه دارخودبازاری برای کالاهای یکدیگرهستند، هم بازاری هستند برای ابزارتولید وهم(بهمراه کارگران ودیگرابزار) بازاری هستند برای وسایل مصرف. ثانیاً: آنها مشترکاً به برقراری استاندردهای زمان کاراجتماعاً لازم کمک میکنند وخودتحت فشاراین استاندرد ها قراردارند. وجودمعیارهای بازدهی مشخص که سرمایه داران باید به قیمت نابودی آن تن دردهند نشانه این استاندردهاست. این تولیدکنندگان کالا ازیکدیگرجدا هستند، لیکن قانون ارزش آنهارا بهم پیوند میدهد. دراینجا باشکل تاریخاً معینی ازگردش کالائی روبروهستیم بافارمول: پ- ک – پ، یعنی تبدیل پول به کالا وتغییردوباره کالابه پول( پولی اضافه برمقدارپول آغازپروسه) یا بطورخلاصه خرید بمنظورفروش.

ًمارکس بادرهم شکستن حقانیت«ابدی» اقتصاد سیاسی بورژوائی، خصلت مقید( مقید به دوره معینی ازتاریخ- م) گذارشیوه تولید سرمایه داری راآشکارسخت. ارزش بصورت اجتناب ناپذیری با تولید کالائی گره خورده است وتولید کالائی به نوبه خود باظهورتاریخی ودیرپای مناسبات اجتماعی معینی جوش خورده است:

« اشیاء مفید به کالا تبدیل میشوند، فقط باین دلیل که آنها محصول کارافراد یا گروه های ازافراد خصوصی اند که کارخودرا مستقل ازهم انجام دهند.» بشرهمیشه ارزش مصرف( یادرمعنای کلی ثروت) ایجادمیکند وبایدچنین کند. درغیراین صورت نه جامعه ای وجودخواهدداشت ونه زندگی بشری. لیکن برخلاف تولید ارزشهای مصرف، تولیدکالائی وتولیدارزش تنها بامرحله تاریخی معینی ازتکامل تولید مطابقت مینماید- یعنی باآن شکل ازسازمان اجتماعی که درآن زمان کارورابطه بین زمانهای کاری متفاوت بطورغیرمستقیم توسط شکل ارزش(که، واحدهای  محاسبه پولی بیان میشوند) تبارزمیابند.

 درجامعه سرمایه داری پروسه کار- یعنی فعالیت هدفمندی که ازطریق آن موجودات بشری طبیعت راتغییرداده ومورداستفاده  قرارمیدهند.- تابع پروسه تولید ارزش است- مارکس تاکید نمود که روندایجاد ارزش درعین حال یک پروسه افزایش ارزش است. خودوسیله اندازه گیری ارزش، یعنی زمان کاراجتماعاًلازم، درچارچوب دستیابی به هدف کسب سود سرمایه داری تعیین میشود. میل مفرط به کسب تولید بیشتردرازاء کارکمتر، یعنی کاهش زمان کاراجتماعاً لازم، برای کسب حداکثرسود باحداقل سرمایه، ضروری است. پس قانون ارزش فقط داوربیطرفی ناظربرامرکارآئی  نیست. سلطه این قانون برمناسبات استثماری اجتماعی استواراست. زمان کاراجتماعاً لازم باامر تملک کاراضافه( کاربلاعوض) دروحدتی دیالکتیکی بوده وبارجوع بآن تعیین میشود. جائیکه ارزش وسودنقطه آغازوپایان تولیداجتماعی راتشکیل می دهند نتیجه ای جزضایعات، بحران ونابودی متصورنیست. دریک اقتصادواقعاً سوسیالیستی پروسه ایجاد ارزش تابع پروسه کارسوسیالیستی وفعالیت آگاهانه توده هاست، ارزش مبادله تابع ارزش مصرف است و(صرفه جوئی درزمان کار) تابع سیاست های انقلابی پرولتری بوده وبوسیله این سیاست ها تنظیم میگردد. درحکومت پرولتاریا، کاراجتماعی بطورآگاهانه تخصیص یافته ودرتطابق بامنافع انقلاب پرولتری جهانی سازمان میابد.

 انکشاف تمام وکمال تولیدکالائی نشانه توسعه کامل نقش تنظیم کننده قانون ارزش ومناسبات رقابت درمیان تولید کنندگان خصوصی کالاست. رقابت- امری که حتی درمرحله امپریالیسم درقلب مناسبات سرمایه جای  دارد- چیست؟ مارکس این مسئله راچنین توضیح میدهد:" منطقاً رقابت چیزی نیست مگرسرشت سرمایه وخصلت حیاتی آن، که بصورت عمل متقابل سرمایه های متعدد نمود (یافته) ودراین عمل واقعیت میابد؛ گرایشی درونی است که بصورت ضرورتی بیرونی نمودمیابد.... رقابت چیزی نیست مگرشیوه ای که ازطریق آن سرمایه های متعدد عوامل تعیین کننده ذاتی سرمایه را برسایرین وبرخوداعمال میکنند. نتیجتاً ازمیان مقولات اقتصاد بورژوائی حتی یک مورد- حتی پایه ای ترین آنها یعنی تعیین ارزش- راهم نمیتوان پیداکرد که صرفاً ازطریق رقابت آزاد صورت واقعیت بخود بگیرد..."

 نکته اساسی درنقطه نظرمارکس اینجاست: درعین حال که قوانین انباشت ازطریق رقابت که خود مبین تحرک سرمایه است، عمل می کنند ولی خودرقابت نه یک اصل«سازمان دهنده" انتزاعی است ونه میکانیزمی است که وجودی مستقل دارد؛ بلکه شکلی است که پروسه تولید سرمایه توسط آن جدائی ودرعین حال وابستگی متقابل سرمایه های مجزارابیان می کند:" رقابت آزاد رابطه سرمایه با خویشتن بمثابه یک سرمایه دیگراست؛ این عملکردواقعی سرمایه بعنوان سرمایه است" هرواحد سرمایه، دیگرسرمایه هارا دربازاربه آزمایش می گذارد؛ هیچیک ازآنها نمی توانند ایستابمانند وهیچکدام درموقعیت کنونی خود محفوظ نیستند. امکان برتری یافتن( براساس استثمارشدیدتروتکنیک بارآورتر) تبدیل به ضرورت برتری یافتن(براساس تملک خصوصی) می شود. هرسرمایه دارمنفرد بابکارگیری شیوه های پیشرفته تولیدی که هنوزاستفاده ازآنهاعمومیت نیافته می تواند کالاهایش را به قیمتی نازلترازرقبا وکماکان بانرخی برابریابالاترازارزش خود آنها بفروش برساند- البته تازمانیکه آن شیوه ها عمومیت نیافته- ومازاد سودی رابه جیب بزند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد